اگر بنا به فرمایش اخیر رهبری، بسیجی انقلابی است اما بیقانون نیست، جنبش دانشجویی بویژه دوستان بسیج باید به این سوال پاسخی مستدل بدهند که: چه زمانی «دانشجو» مکلف میشود که مقرنمایندگی یک کشور دیگر را (که دولت اسلامی متعهد به حفاظت از آن است) به اشغال درآورد؟
فرزندان انقلابى ام، اى کسانى که لحظهاى حاضر نیستید که از غرور مقدستان
دست بردارید... مى دانم که به شما سخت مى گذرد؛ مگر به پدر پیر شما سخت
نمى گذرد؟ ولى تحمل کنید که خدا با صابران است. بغض و کینه انقلابى تان
را در سینه ها نگه دارید؛ با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگرید؛ و بدانید که
پیروزى از آن شماست.... وخودتان را براى یک مبارزه علمى و عملى بزرگ تا
رسیدن به اهداف عالى انقلاب اسلامى آماده کنید. (صحیفه امام، ج۲۱، ص ۹۶)
اول اینکه خباثت و توطئهگری دولت انگلیس در قبال جوامع مسلمان بویژه کشور
ایران طی یک قرن گذشته آشکارتر از آن است که نیاز به شاهد داشته باشد بلکه
در میان مردم ما به مثل تبدیل شده است. شدت یافتن این کارشکنی و دسیسهگری
از ابتدای انقلاب اسلامی تا فتنه پس از انتخابات ۱۳۸۸ نیز بینیاز از اثبات
است.
دوم اینکه بخش اعظم مردم و نیروهای سیاسی درون نظام به مواجهه عزتمدارانه
جمهوری اسلامی با سیاستهای خصمانه دولت انگلیس باور دارند از جمله مداخله
در امور داخلی کشور، تقویت جبهه معارضان سیاسی نظام، کارشکنی در دستیابی به
فناوری هستهای و تحریم غیرقانونی مقامات، بانکها و شرکتهای ایرانی.
نتیجه نکته اول و دوم تایید سیاستهای عزتمدارانه شورای عالی امنیت ملی،
دولت و مجلس و همچنین تحسین انگیزه پاک دینی و شجاعت انقلابی دانشجویان
معترض است.
سوم اینکه نقد این نوشتار به اشغال سفارت انگلیس در ۸ آذر از جنس برخی
توصیههای مصلحتآمیز نیست چه آنانکه با بزرگ کردن خطر قطع روابط اقتصادی،
تنها دغدغه هزینههای تجاری و مالی کشور را دارند و چه آنانکه اصولا تنها
از عینک دیپلماسی مرعوب در مقابل غرب، این حرکتهای افراطی را موجب آسیب
دیدن وجهه خارجی کشور میشمارند. البته هم حفظ شان ملت ایران و هم هزینه -
منفعت اقتصادی باید جایگاه خود را نزد سیاستگذاران خارجی داشته باشند اما
نه در جایی که اصول نظام، در معرض آسیب است.
پس نقد ما به حادثه ۸ آذر چیست؟
اگر بنا به فرمایش اخیر رهبر انقلاب، بسیجی انقلابی است اما بیقانون نیست،
جنبش دانشجویی بویژه دوستان بسیج باید به این سوال پاسخی مستدل بدهند که:
چه زمانی «دانشجو» مکلف میشود که مقر نمایندگی یک کشور دیگر در ایران را
(که دولت اسلامی متعهد به حفاظت از آن شده است) به اشغال درآورد؟
مقدمات این مقاله نشان میدهد ما میپذیریم که اتخاذ موضع خصمانه علیه
ایران و هر کشور مسلمان و مظلوم دیگری، این اجازه را به مسئولان جمهوری
اسلامی میدهد که از موضع اقتدار و عزت، سیاست متناسبی در پیش گیرند و از
اصول نظام و منافع ملی عقبنشینی نکنند. اما این واکنشهای معترضانه و
عزتمدارانه طیفی دارد از خفیف تا شدید. معقول است که شدت واکنش ما متناسب
با درجه خصومت آنها باشد. در طیف سیاستهای عزتمدارانه، قطع رابطه سیاسی یا
اخراج کارکنان و تخلیه سفارت در نقطه نهایی شدت قرار دارند، یعنی زمانی که
درجه دشمنی آنها به غایت رسیده باشد و ما نیازی به نگه داشتن این برگ برای
بازی سیاسی نداریم مانند زمانی که یک کشور در آستانه حمله به ما قرار
دارد. بر این اساس مواضعی مانند مصوبه اخیر مجلس در تنزل سطح روابط
دیپلماتیک، یک واکنش نیمه شدید به توطئهگری دولت انگلیس به شمار میرود.
اما هنوز به پرسش اصلی مقاله پاسخ نداده ایم: با فرض وجود خصومت، چه کسی
مکلف به مقابله دیپلماتیک است؟ چه زمانی «دانشجو» مجوز ورود پیدا میکند؟
منطق حکم میکند اگر مسئولان سیاسی کشور خود هوشمندی و شجاعت مقابله با
مداخلات خارجی را داشته باشند، نیازی به ورود نهادهای مدنی و انقلابی نیست.
به بیان دیگر حاکمیت قانون اقتضا میکند تنها اگر دولت و مجلس در این خصوص
دچار غفلت مستمر بودند و جنبش دانشجویی سلسله مراتب امر به معروف
دولتمردان را طی نمود و نتیجه نگرفت، آنگاه مجاز خواهد بود با درایت و
بصیرت خود بهترین روش را برای حفاظت از اصول نظام اسلامی در پیش گیرد. اگر
چنین شرایطی لحاظ نشود و چنان مراتبی طی نشود، یعنی مجوز هرج و مرج به نام
اسلام و انقلاب.
۱۳ آبان ۱۳۵۸ از آن رو به قله و سمبل جنبش دانشجویی ایران تبدیل شد که نماد
تعقل انقلابی و آمیزهای از آرمانخواهی و خردمندی بود، اقدامی برخاسته از
شناخت خط امام بدون آنکه منتظر تصریح امام بماند. به بیان دیگر در زمانهای
که اولا دولت آمریکا با پناه دادن به شاه مخلوع و مشارکت مستقیم در
ستمهای شاهنشاهی و تبدیل شدن سفارتش به مرکز فعالیتهای براندازانه و صدها
خصومت دیگر، دشمنی را به نهایت رسانده بود و ثانیا دولت موقت مهندس
بازرگان به دلیل مشی محافظهکارانه خود تمایلی به مقابله مقتدارنه با
آمریکا نداشت، جنبش دانشجویی بارها و بارها اعتراض خود را به دولت رساند و
از روزها پیش از ۱۳ آبان تجمعهای اعتراضی مقابله لانه جاسوسی صورت داد، در
نهایت به دلیل ناامید شدن از اقدام دولت، خود کمر همت بست و انقلاب دوم را
آفرید. هرچند فرایند پس دادن گروگانها میتوانست با تدبیر بیشتر و
هزینههای کمتری صورت گیرد، عبرتی که موجب شده اکنون حزب الله لبنان بهترین
مدیریت را در قبال داد و ستد اسرای خویش با اسرائیل به نمایش بگذارد.
حال آیا در جریان ۸ آذر ۱۳۹۰ هر دو شرط فوق محقق بود؟ حتی اگر قضاوتهای
بسیار تند افراد تاریخ نخوانده را بپذیریم که شرط اول یعنی رسیدن به
بالاترین درجه خصومت دولت انگلیس علیه ایران در حال حاضر وجود دارد، هیچ کس
نمیتواند مدعی شرط دوم شود. برخلاف دولت موقت، دولت دهم علیرغم ضعفهای
وافر، پیشگام استکبارستیزی و همچنین مجلس هشتم، با وجود تمام نقدها، در
مسیر تحقق اصل عزت سیاست خارجی است و هر دو با همکاری شورای عالی امنیت ملی
تدابیر متعددی نیز در واکنش به سیاستهای اخیر انگلیس آغاز کرده بودند. با
این وجود عقل و شرع چه مجوزی برای متمسک شدن به رفتارهای غیرقانونی
میدهند؟ آیا ما مجازیم کینه انقلابی و خروش جوانانه خود را به هر روشی
ابراز کنیم؟
از سوی دیگر اگر حماسه ۱۳ آبان ۵۸ خط شکن مواجهه با مداخله استکبار در
سالهای پس از انقلاب بود، آیا حادثه ۸۹ آذر عقبتر از نهادهای حکومتی و
رسمی نبود که پس از مصوبه مجلس برای اخراج سفیر انگلیس دست به کار شد؟ آیا
ما به عنوان دانشجویان ایران اسلامی متکی بر سه دهه تجربیات نظامسازی
اقتصادی، سیاسی، علمی و فرهنگی، شیوههای کاراتری برای ضربه زدن به دولت
آمریکا و انگلیس و «مبارزه علمی و عملی» مد نظر امام خمینی نداریم؟